خاطرات یک قد بلند🍁


The Diaries of a Magniloquent Queen

نابودی

"خانواده ای هست مفلوک. کار پدر بدانجا کشیده است که مجبور است طلای مادر بفروشد تا نان سفره فرزندان فراهم آورد و البته بیش از آن را نیز خرج خود کند...

به پدر چه خواهید گفت؟ بیکار؟ مفلس؟ معتاد؟ هر چه خواستید بگویید اما بدانید از چنین مردی بایستی ناامید بود. اگر کسی به فکر نجات چنین خانواده ای باشد، تنها به فرزندان جوان امید خواهد بست...

مادر یعنی وطن. طلا یعنی نفت. پدر یعنی دولت... این ملک پدرانی داشته است که برای حکومت، نه طلای مادر که خود مادر را نیز فرخته اند! در چنین خانواده ای تنها مایه نجات، 

همت فرزندان است... 

از پدر کاری بر نمی آید..."

                              از کتاب نفحات نفت


اتفاقات اخیر خبر از اینده ایی شوم و نا معلوم می دهد. رکود ساعتی همه چیز را تخت الشعاع قرار می دهد. فرهنگ و مردم و خانواده ها... نان که سر سفره نیست نگرانی بزرگتری دارم، به این فکر میکنم که جنگ بعدی به چه دلیل رخ خواهد داد...



(: Pegah ۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان