خاطرات یک قد بلند🍁


The Diaries of a Magniloquent Queen

قصه های خاله سوسکه، فصل اول، چایلدهود

می خواهم برایتان قصه بگویم، قصه ایی از فراز و نشیب، عشق و نفرت و در یک کلام زندگی،زندگی دخترکی هراسان، در پی یادگیری و کشف دنیا


اولین خاطراتش بر میگردد به سه سالگیش، چند خاطره‌ی کمرنگ هم از قبل ترش دارد که زیاد شفاف نیست، یادش می اید که کنار نرده های راه پله ی قهوه ای کمرنگ منزل مادربزرگش می ایستاد و با استیصال عمه ی کوچکش را صدا میزد تا او را برای تاب بازی به حیاط ببرد. بعد از آن دو سه صحنه ی دیگر، جعبه ی اسباب بازی هایش که کمتر دیده بود، و اسباب کشی از خانه ایی بزرگ که فقط صاحب اتاق خاب کوچکی از آن بودند….

دیگر چیزی ندارد از آن روزها، تا خاطراتی پیوسته از خانه ایی کوچک، پدرش خسرو با سبیل و سری پر مو، مادرش ماه پری با موهایی همیشه بیگودی بسته و مش دار، بیشتر اوقات در اشپزخانه پیدایش میکرد، بعد میدود و به تنها اتاق ال مانند کنار اشپزخانه می خزید، شناسنامه ی پدرش را از کشوی عسلی دور افتاده از کنار تخت می ربود و زیر کاناپه ی مبلمان جهیزیه ی ماه پری پنهان می شد، یواشکی لای کتابچه ی کوچک را که نمیدانست دقیقا چه کاربردی دارد باز میکرد و اشک میریخت، که چه می شود اگر نباشی، چه اتفاقی برایم می افتد اگر روزی کنارم نباشی…. 


اسمش فرشته است، دو برادر کوچکتر دارد فریدون و محمدحسن، یکی در خاطرات کودکیش پر رنگ است و دیگری هنوز در این جهان بیدار نشده. فریدون پسر بچه ی ابزیرکاه و قلدری است که وقتی دسته گلی به اب می دهد قهر می‌کند و در باریک ترین فضای ممکن خودش را جا می‌دهد، با عالم و دنیا مشکل دارد و علت تمام کارهای عقب افتاده ش را در دنیای بیرون جست وجو می کند. فرشته با گوشه ی اینه ایی قدیمی سرش را شکست و بعد زیر تخت پنهان شد، از همان روزها کینه آش را به دل گرفته است و باهم حرفی نمی زنند.

فرشته دختر بچه ی تخسی که از دیوار راست بالا می رود و روی درخت می خابد، در میان نوه ها شیطنت ش بی اندازه است، به قول خاله آش سر گوشش می جنبد. آن هم در سه سالگی!!! چنین کشف بزرگی زمانی بدست امد که فرشته روی پای اقا رضا راننده ی دایی مرتضی نشسته بوده و دختر بچه ابراز علاقه ایی کودکانه به رضا می کند، پرده برداری از این راز عاشقانه ی کودکی سه ساله و مردی چهل ساله از گوش های تیز خاله آش اشرف پنهان نماند و گزکی شد بر سر زبانش تا ماه پری را تا هیجده سالگی دخترش فرشته بیازارد.

چند سالی می شود که از خانه ی کوچک تک اتاق با باغچه ی باریک تاج خروسی ها به این یکی که بزرگ‌تر است و دو طبقه اسباب کشی کرده اند، درخت پرتقال حیاط خانه عین شش سال پرتقال نداد. ماه پری حوض دو طبقه ی ماهی ها را هر دو سه روز یکبار با چاقوی زنجانی دسته چوبی جرم گیری می کرد و به عالم و دنیا لعن و نفرین می فرستاد که چرا شده است زن خانه ای که علاوه بر دو توله سگ زبان نفهم ، ماهی و گل شب بو و کلی کفتر و پرنده ی دیگر هم دارد

فرشته اما این چیزها حالیش نبود، به دنبال پری های کوچک که چند مدتی در عالم خود می دید میدوید…. رقص کنان و پر انرژی تا اخرین لحظه از روز ورجه وورجه می کرد و هر روز را زندگی…. 

مشق هایش را می نوشت، مرتب و تمیز بود، نمره اش بیست نبود نوزده هم نمی شد، به بابای مدرسه شکلات ایدین از این درازهای توت فرنگی تعارف می کرد و مبصر مدرسه بود


ادامه دارد....
(: Pegah ۰
Anonym
هنوزم دلم برات تنگ میشه،
هنوزم میام و هر از گاهی خط خطی هاتو ورق میزنم،
بنویس
تا بینهایت
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان