خاطرات یک قد بلند🍁


The Diaries of a Magniloquent Queen

18-10-1395 بی انصافی

نمی توانم بنویسم! انگشتانم لال شده اند!   :(

با تمرکز تمام به اهنگ فرانسوی که ماری پلی کرده است گوش می دهم ببینم ته مانده های زبان فرانسویم چقدر است... از سوز و گداز صدای خواننده و تک کلمه های دوستت دارم، دست و تنهاییش میفهمم که کسی رهایش کرده است...
همه را بارها رها کرده اند، حتی رها نکرده رفته اند، پس چرا ما نمی خوانیم؟ آهنگ های پر سوز و گداز!
از صبح عمیقا" به کلمه بی انصافی فکر میکنم، اینکه چند درصد از انسان ها را شامل می شود، تفکراتشان، رفتارهایشان، کلماتشان، ایمیل هایی که می فرستند تماس هایی که می گیرند... بعد آخر روز که می شود سنگینی روز اذیتشان می کند، غر و لند کنان از اصطکاک روزشان می گویند... خب کاری ندارد! صبح که بیدار می شوی لبخند بزن! ابروهایت را صاف و صوف کن و لباس بپوش! با اشتیاق عطری بزن، لباست را انتخاب کن!به راننده یا نگهبان با احترام و انرژی سلام کن! بعد کمتر حسادت می کنی، به رنگ لباس دیگران و مرتب بودنشان، کمتر بی انصافی میکنی و سبک تر به خانه باز میگردی :)

پ.ن سوژه ی خندیدن هر دو دقیقه یکبار بچه های ط اول : چرا امروز ساختمان ظفر و مینا میهمان مدیریت هستند و ما نه!؟ ( این خودش بی انصافی نیست؟؟؟ آِیا؟ )
(: Pegah ۲
Dr.Evil
heyy,it seems here needs to be updated
long time no news

I'm leaving... there is no more reasons to write

But I can do something , mmmm actually you can do some thing to me, address me how to find you, I'll gonna write to you then ;)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان